چرا موسیقی لایت‌فوت برای من و بسیاری از کانادایی‌ها به خانه رسید

وقتی پنج ساله بودم، مانند بسیاری از بچه های آن سن، وسواس زیادی با قطار داشتم.

بسیاری از صبح‌های شنبه را با پدر و برادرم در پل راه‌آهن خیابان گیلاس تورنتو زیر برج کلید، به تماشای رفت و آمد قطارهای مسافربری از ایستگاه یونیون گذراندیم.

وسواس من آنقدر شدید بود که پدرم حتی برای من میکس ترانه هایی درباره قطار ساخت (این در سال 1985 بود، قبل از اینکه سی دی ها ظاهر شوند).

یکی از آن نوارها دارای سه آهنگ گوردون لایت فوت با ارجاعات لوکوموتیو بود: «استیل ریل بلوز»، «باران صبح زود» و «شانزده مایل (تا هفت دریاچه)».

من باید در هنگام خواب شبانه صدها بار به آن نوار گوش داده باشم، و فقط می توانم حدس بزنم که داستان های آن آهنگ ها و صدای مردی که آنها را می خواند، در اعماق ضمیر ناخودآگاه من کار کرده است.

وقتی بزرگ شدم، متوجه شدم که این صدا همان صدایی است که اغلب از رادیو یا دستگاه ضبط پدرم می آید و فضا را پر از ملودی ها و کلمات زیبایی می کند که به نوعی با من صحبت می کنند، حتی اگر آنها را کاملاً درک نکرده باشم.

با گذشت زمان، به ذهنم خطور کرد که بسیاری از آهنگ‌ها درباره محل زندگی ما بودند: دریاچه‌های بزرگ، آب‌های دریایی، رودخانه‌ها، نهرها، جنگل‌ها، کوه‌ها، تپه‌های پاییزی و حتی زادگاه من تورنتو. به نظر می رسید که نحوه ترکیب کلمات و ملودی ها تصاویری از مناظر کانادا را ترسیم می کند که هیچ موسیقی دیگری انجام نداده است.

آهنگ ها هم درباره ما بود: معدنچیان، کامیون داران، ملوانان، مردان ثروتمند، مردان فقیر، سربازان پیر، زنان پایین و بیرون، فالگیرها و عاشقان، شکست خوردند و پیروز شدند.

لایت فوت این موهبت نادر را داشت که می توانست مبارزات، پیروزی ها و احساسات مردم را از همه طبقات زندگی – داستان های ما – بگیرد و آنها را به شیوه ای قابل ربط با صدایی که در اوج خود در موسیقی عامه پسند بی بدیل بود، بیان کند. نظر حقیر من

او صدایی بود که به نظر می‌رسید همیشه وجود دارد، ما را در طول زندگی همراهی می‌کرد، منبعی از آسایش بود، و به سنت تمام تروبادورهای بزرگ، درس‌هایی درباره غرور نوع بشر به ما می‌آموزد.

ناخدای کشتی بخار آمریکایی یارموث کسل را در نظر بگیرید که در سال 1965 در حالی که کشتی با 87 مسافر در حال سوختن کشتی با 87 مسافر در حال سوختن بود، با یک قایق نجات ترک کرد. ، در شاهکار خود در سال 1969 “تصنیف قلعه یارموث”.

یا تانک هایی را به یاد بیاورید که به دستور رئیس جمهور ایالات متحده لیندون جانسون برای حمله به تظاهرکنندگان سیاه پوست در جریان شورش دیترویت در تابستان 1967 که منجر به کشته شدن 43 نفر و مجروح شدن بیش از 1000 نفر شد. این شورش ها سال بعد توسط لایت فوت در «روز سیاه در جولای» شرح داده شد، آهنگی که توسط چندین ایستگاه رادیویی ایالات متحده به دلیل بحث برانگیز بودن ممنوع شد.

وقتی در نوجوانی گیتار را برمی‌داشتم، بلافاصله به سبک انگشت‌گذاری پیچیده لایت‌فوت، نواختن ریتمیک و ضربان‌دار آن امضا، پررونق 12 سیم گیبسون و تنظیم‌های فریبنده‌ای ساده او که توسط افراد همیشه با استعداد تزئین شده بود، جذب شدم. من با ولع تا جایی که می توانستم آهنگ یاد گرفتم.

سپس متن ترانه بود. اوه، متن ترانه

نویسنده کانادایی پیتر سی نیومن یک بار به من گفت که معتقد است لایت فوت در قلب خود یک شاعر است. من تمایل به موافقت دارم.

با خواندن اشعار ترانه های لایت فوت متوجه می شود که حتی اگر آنها را به موسیقی نرسانده باشد، به تنهایی به عنوان آثاری درخشان از شعر ایستاده اند.

این خط را از برترین نمودار در سال 1976 “The Wreck of the Edmund Fitzgerald” بگیرید:

کسی میدونه عشق خدا کجا میره؟

وقتی امواج دقیقه ها را به ساعت تبدیل می کنند.

یا این خط از «آب‌های آرام»، آخرین آهنگ اولین آلبوم بی‌عیب او «Lightfoot!»:

برگ های مرده پاییزی که خیلی ناامیدانه می چسبند

باید قبل از باد سرد اکتبر پرواز کرد

زندگی ساده آنها به پایان رسیده است

آیا آنها باید متولد شوند تا دوباره بمیرند؟

یا این خط از تصنیف لطیف عشق نافرجام “آخرین باری که صورتش را دیدم” از آلبوم نامزد دریافت جایزه گرمی در سال 1968 “آیا نام من را ذکر کرد؟”:

آخرین باری که صورتش را دیدم

چشمانش غرق در نور ستارگان بود و موهایش بلند آویزان بود

آخرین باری که با من صحبت کرد

لب‌هایش مثل گل‌های معطر داخل جنگلی بود که غرق باران بود

اما خیلی وقت پیش بود که به سختی می توانم احساس کنم

حسی که قبلا داشتم

و اگر زمان می توانست زخم ها را التیام بخشد

نخ ها را پاره می کردم

تا شاید بیشتر خونریزی کنم

یا این آهنگ از «بی قرار»، آهنگ آغازین آلبوم سال 1993 «در انتظار تو» که مورد استقبال قرار نگرفت، که آمدن زمستان را تداعی می کند:

دریاچه آبی است، آسمان خاکستری است و برگ ها طلایی شده اند

غاز وحشی در راه است، هوا خیلی سرد است

زمانی که ماسکی و قزل آلای کهنسال هم همه برای استراحت پایین رفتند

ما به کارهایی که به بهترین نحو انجام می دهیم باز خواهیم گشت.

میتونستم ادامه بدم اما شما عکس را دریافت می کنید.

گوش دادن به این که لایت فوت چگونه این کلمات سرشار از تصویر و احساس را با خطوط ملودی به همان اندازه زیبا و بدیع ازدواج کرد، حداقل برای مغز نوجوان من یک مکاشفه بود.

حالا در اواسط دهه 1990، زمانی که من در دبیرستان بودم، گوردون لایت‌فوت دقیقاً باحال در نظر گرفته نمی‌شد. من اغلب به این فکر می کنم که همه طرفدارانی که اکنون در سن من هستند کجا بودند، زمانی که به نظر می رسید من جوان ترین فردی هستم که در سال 1998 بیرون میسی هال صف کشیده بودم.

تا اینکه در سال 2000 با یک گروه گفتگوی اینترنتی متشکل از فداییان لایت فوت – بسیاری از همسن و سال های من – از سراسر جهان برخورد کردم که ارواح خویشاوندم را پیدا کردم. سال بعد، کنوانسیونی که توسط طرفدار کنتیکت جنی ریوارد برگزار شد، بیش از 60 نفر از این طرفداران را از دوردست‌هایی چون اتریش، انگلستان، ایرلند، استرالیا و ایالات متحده برای اقامت چهار شبه لایت‌فوت در مسی هال به تورنتو آورد. یک روز بعدازظهر، همه ما خود را در خانه چارلین وستبروک، طرفدار ویتبی، که توسط همکارم امی دمپسی در سال 2014 در ستاره معرفی شد، برای کباب کردن دیدیم. به ناچار، گیتارها بیرون آمدند و افرادی از سراسر جهان که چند روز قبل به ندرت یکدیگر را می شناختند، شروع کردند به خواندن آهنگ های Lightfoot برای ساعت ها تا ساعات اولیه بدون از دست دادن یک ضرب. بسیاری از دوستی های مادام العمر در آن شب شکل گرفت.

این دنیای کوچکی از جمعیتی بود که در سالن Massey Hall یا هر جای دیگری از جهان که Lightfoot می نواخت، جمع می شد و گواهی بر توانایی منحصر به فرد او در آواز خواندن و نوشتن در مورد جایی که او از کجا بود و به طور همزمان به جذابیت انبوه رسید.

قبل از اینکه قوانین CanCon در سال 1971 حکم کنند که 30 درصد پخش رادیویی در اینجا به موسیقی کانادایی اختصاص داده شود، لایت فوت توانست نقطه شیرینی بین آواز خواندن در مورد سرزمین سخت و دشوار ما با آزمایش ها و مصیبت هایی که همه ما با آن روبرو هستیم و موفقیت تجاری به ویژه در جنوب پیدا کند. از مرز او در اواسط دهه 1960 وارد شد، زمانی که هویت فرهنگی ملی در کانادا در حال شکوفا شدن بود و راهی پیدا کرد تا آنچه را که بسیاری احساس می‌کردند در صدا و آواز بگنجاند، بدون اینکه فخرفروشی کند.

در واقع، این خجالتی بودن و خجالتی بودن لایت فوت بود که او را برای بسیاری از طرفداران محبوب کرد. (او هرگز به خاطر شوخی‌های روی صحنه‌اش شناخته نشد؛ آهنگ‌ها حرف می‌زنند). فقط یک مرد و گیتارش که با ذوق توسط گروهی از نوازندگان درجه یک پشتیبانی می شود. مخاطبان همیشه کالاهای مستقیم را دریافت می کردند.

او یکی از ما بود، بچه شهر کوچکی که یکی از رقابتی ترین مشاغل سیاره زمین را فتح کرد و برخلاف بسیاری از همنوعان کانادایی خود مانند نیل یانگ و جونی میچل، لایت فوت در این کشور ماند.

هنگامی که آهنگ “Sundown” و آلبومی با همین نام به طور همزمان در هر دو آهنگ بیلبورد ایالات متحده و نمودار آلبوم در تابستان 1974 به شماره 1 رسید، لایت فوت بی سر و صدا در حال مدیریت حرفه خود از تورنتو، خانه اش از اوایل دهه 1960 بود.

اینجا مردی از اوریلیا بود که درباره کوه‌های راکی، دشت‌های آبراهام، خیابان یونگ، خلیج جورجیا و ساختمان راه‌آهن کانادا اقیانوس آرام، و همچنین مضامین جهانی عشق و پشیمانی آواز خواند و میلیون‌ها نفر در سراسر جهان او را تحسین کردند. دنیا برای آن

با انجام این کار، او به هنرمندان بی‌شماری کانادایی که می‌آیند ثابت کرد که می‌توانید به عنوان یک ستاره پاپ بدون نیاز به زندگی در نیویورک یا لس‌آنجلس، آن را بسازید.

او این پیام را به جهان فرستاد که ما فقط یک دسته چوب بران و بازیکنان هاکی اینجا نیستیم. ما قادر به حساسیت و شعر هستیم و این پیامی بود که با موفقیت گوردون لایت فوت در سطح بین المللی ارائه شد. گیدی لی راش در مستند 2019 «گوردون لایت فوت: اگر می‌توانی ذهن من را بخوانی» به کارگردانی مارتا کهو و جوآن توسونی، می‌گوید مردم بیشتر مایل بودند به صحبت‌های کسی از کانادا گوش دهند، زیرا فردی با چنین استعداد عظیمی راه را هموار کرده بود.

هنگامی که در پاییز 2021 تعمیرات طولانی مدت مسی هال به پایان رسید، تنها انتخاب طبیعی برای بازگشایی 128 ساله بانوی قدیمی بزرگ خیابان شاتر، مردی بود که از سال 1967 بیش از 170 بار در این مکان اجرا داشت. ، بیشتر از هر هنرمند محبوب. (Lightfoot همچنین این مکان نمادین را در تابستان 2018 قبل از تغییر سه ساله آن بسته بود.)

کنیون والاس، خبرنگار تورنتو استار و گوردون لایت فوت، نماد موسیقی کانادایی، در 30 ژوئن 2018 در سالن Massey Hall پشت صحنه به تصویر کشیده شده اند.

به یکی از آن راه‌های عجیب و غریبی که زندگی برای رسیدن به دور کامل دارد، موفق شدم برای شب افتتاحیه بلیت تهیه کنم و پدر 75 ساله‌ام را که در وهله اول باعث شد در Lightfoot شروع کنم، بردم. ما از دیدن جان توری، شهردار وقت، خوشحال شدیم که کلید شهر را به ترانه سرا تقدیم کرد و روز 25 نوامبر گوردون لایت فوت را در شهر اعلام کرد.

افتتاحیه لایت فوت دوست قدیمی او، تام راش، خواننده فولکلور آمریکایی بود. در یک اتفاق عجیب دیگر، پدرم یکی از آهنگ‌های قطار راش، «The Panama Limited» را روی همان میکس‌تاپ دوران کودکی من با آهنگ‌های Lightfoot قرار داده بود. غازها بود.

سپس، در چیزی که بیشتر از یک کنسرت عاشقانه بود، به مدت یک ساعت و 15 دقیقه لایت فوت آهنگ هایی را که به دقت ساخته شده بود، که به موسیقی متن زندگی ما تبدیل شده بود، برای ما پخش کرد – داستان هایی در مورد سوار شدن بر ریل، سربازی که از جنگ برگشته، زندگی. در جاده، پیروزی ها و شکست های روابط شخصی، یک کشتی شکسته، حسرت دستان عاشق در یک شب طولانی زمستانی، و درد گیر افتادن در چمن ها در باران صبح زود، دلتنگی برای کسانی که دوستشان داریم. .

به یقین، صورت نحیف بود، صدایی که هوا زده بود، به خسارات سال‌ها تور و بطری خیانت می‌کرد. اما احساس، حساسیت و نوازندگی همچنان وجود داشت. در 83 سالگی، او این توانایی را حفظ کرد که تجربیات جمعی ما را منعکس کند و به شما این حس را بدهد که گویی در اتاق نشیمن پر از دوستان به خصوص برای شما آواز می خواند.

دیگر افرادی مانند گوردون لایت فوت را نخواهیم دید. اما موسیقی که او به ما داد – موسیقی ما – پخش خواهد شد.

به گفتگو بپیوندید

گفتگوها نظرات خوانندگان ما است و مشمول این است کد رفتار. ستاره این نظرات را تایید نمی کند.